دفتر خاطرات نینی قهرمان (قسمت ششم)
اختصاصی لبخند خدا: این مطلب به صورت سریالی به قلم "بابای نینی نیومده (لبخند خدا)" به رشته تحریر در میآید. بازپخش آن در هر جا و به هر صورت بدون ذکر منبع عرفا و شرعا حرام است و مستوجب بازپرداخت حقالناس به اضافه سودش در آن دنیاست. اگه طالب این همه دردسرید، خود دانید. در ضمن برای اینکه از اصل قصه با خبر شوید به شما توصیه میکنم قسمتهای قبلی را هم مطالعه بفرمایید.
نی نی قهرمان و علت غیبت!
(بیانیه اعلام سلامت نینی قهرمان)
تاریخ: تاریخ نمیزنم تا غیبت نخورم! چون باید اضافه بکشم!
روز: همون که گفتم دیگه! اضاف میخورم،
ساعت: چه سمجه این دفتر! زبون داشت آدمو میخورد!
مکان: اینجانب نینی قهرمان در کمال صحت و سلامت اعلام میکنم که مدتی بود به علتهایی که در زیر درج شده است "کان لم یکن" بودم. یعنی در هیچ مکانی نبودم! (چی گفتم!!)
موقعیت: آقا این دفتره یا سرکار پرهام پنج کیلومتر تا بهشت!
شرح داستان: به دنبال استقبال امت شریف و همیشه حاضر در فضای مجازی برای کسب خبر از سلامت اینجانب "نینی قهرمان" به این وسیله به اطلاع میرسانم که به دنبال دست درازی جوانان ناآگاه به ساحت پهلوانان و مرگ مظلومانه قهرمان ملی "روح الله داداشی"؛ اینجانب جهت باقی ماندن نسلی از این دلاوران مدتی زندگی در خفا را تجربه کرده تا کشور از وجود قهرمانی چون اینجانب نیز بیبهره نماند. هرچند که پهلوانان هرگز نمیمیرند!
شایسته است که به این وسیله از تمام کسانی که در این مدت به وسیله پیام، پیامک، درج آگهی در نشریات و نشر اکاذیب در رسانههای اون ور آب، قصد تشویش اذهان عمومی و خدشه دار کردن چهره مردمی اینجانب را داشتند، انتقام بگیرم!!
راستیاتش در مدت غیبت موجه اینجانب و تجربه زندگی در خفا، ماجراهایی برای اینجانب حادث شد که امت شریف را ازآن آگاه میکنم.
اولندش با ادامه ساخت سریالهای ماوراءالطبیعه در صدا و سیما و به خصوص سریال 5 کیلومتر تا بهشت؛ بنده نیز به نوعی درگیر قصه شدم! چون جناب امیر حسین خان هر شب بعد از آنکه مامان و بابا پس از یک ساعت لالایی خواندن موفق به خواب کردن من میشدند سر و مر گنده در خواب من حاضر میشد و به پیر و پیغمبر و زمین و زمان قسم میخورد و میگفت: "ندا به خدا من دزد نیستم! من زندم به دادم برس! من تو پنج کیلومتری بهشتم" و از این حرفا! هرچی بهش میگفتم: ببخشید حضرت آقا! درسته که ما پوستمون لطیفه و کلا خوب موندیم! اما اینکه شما ما را با همشیره گرام ندا خانوم اشتباه بگیری واویلاست! بنده ناسلامتی قهرمان این مملکتم! تشریف ببرید خونه آقا همایون! یه دو کوچه پایینتر روبروی یه ساختمون سفید یک کفاش نشسته و کفشا رو واکس میزنه که البته ایشونم شب کار نیستن! اما قاعدتا اگه فردا خروس خون تشریف ببرید ایشون اونجا تشریف دارند! اگه از ایشون بپرسی خونه آقا همایون کجاست؟ یا میدونه و بهت میگه یا نمیدونه که هیچی از یه بنده خدا دیگه بپرس! اما بالا غیرتا خواب ما و زحمت بابا مامانو یخ نکن! اما کو گوش شنوا! فکر میکنید چرا امیر حسین خان کل ماه رمضنونو مشغول گفتن این جمله به ندا خانوم بود و اما کارش تا دم عید راه نیفتاد؟! چون یه شب در میون اشتباهی به خواب من میومد! تازشم یه شب که اومد ما راحت با مای ببی خوابیده بودیم و ایشون تا خود صبح پشتش به ما بود و هی واسه خودش میگفت: من دزد نیستم!
دومندش: ملت فکر میکردند که ما این مدت از ترس چاقو و چاقوکشی جوونا تو خیابون و میون مردم نبودیم! نه عزیزم! به شدت تکذیب میکنم! اگه هم ترسی در میون بوده که ده قرآن در میون بوده، به خاطر گل وجود شماست که فردا پس فردا مملکت خالی از سکنه و قهرمان نامی نشه!
سومندش درسته که ما قهرمانیم! اما یادتون باشه ما اولش یه نینی هستیم.
چهارمندش اینو نوشتیم که ملت از نگرانی بیان بیرون! اصل قصهها بمونه واسه بعد! پس تا همون بعد...