یاسای ما، لبخند خدا

دفتر خاطرات نی‌نی قهرمان (قسمت ششم)

1390/7/6 12:38
نویسنده : مامان و باباش
1,248 بازدید
اشتراک گذاری

اختصاصی لبخند خدا: این مطلب به صورت سریالی به قلم "بابای نی‌نی نیومده (لبخند خدا)" به رشته تحریر در می‌آید. بازپخش آن در هر جا و به هر صورت بدون ذکر منبع عرفا و شرعا حرام است و مستوجب بازپرداخت حق‌الناس به اضافه سودش در آن دنیاست. اگه طالب این همه دردسرید، خود دانید. در ضمن برای اینکه از اصل قصه با خبر شوید به شما توصیه می‌کنم قسمت‌های قبلی را هم مطالعه بفرمایید.

نی نی قهرمان و علت غیبت!

 (بیانیه اعلام سلامت نی‌نی قهرمان)

تاریخ: تاریخ نمی‌زنم تا غیبت نخورم! چون باید اضافه بکشم!

روز: همون که گفتم دیگه! اضاف می‌خورم،

ساعت: چه سمجه این دفتر! زبون داشت آدمو می‌خورد!

مکان: اینجانب نی‌نی قهرمان در کمال صحت و سلامت اعلام می‌کنم که مدتی بود به علتهایی که در زیر درج شده است "کان لم یکن" بودم. یعنی در هیچ مکانی نبودم! (چی گفتم!!)

موقعیت: آقا این دفتره یا سرکار پرهام پنج کیلومتر تا بهشت!

شرح داستان: به دنبال استقبال امت شریف و همیشه حاضر در فضای مجازی برای کسب خبر از سلامت اینجانب "نی‌نی قهرمان" به این وسیله به اطلاع می‌رسانم که به دنبال دست درازی جوانان ناآگاه به ساحت پهلوانان و مرگ مظلومانه قهرمان ملی "روح الله داداشی"؛ اینجانب جهت باقی ماندن نسلی از این دلاوران مدتی زندگی در خفا را تجربه کرده تا کشور از وجود قهرمانی چون اینجانب نیز بی‌بهره نماند. هرچند که پهلوانان هرگز نمی‌میرند!

شایسته است که به این وسیله از تمام کسانی که در این مدت به وسیله پیام، پیامک، درج آگهی در نشریات و نشر اکاذیب در رسانه‌های اون ور آب، قصد تشویش اذهان عمومی و خدشه دار کردن چهره مردمی اینجانب را داشتند، انتقام بگیرم!!

راستیاتش در مدت غیبت موجه اینجانب و تجربه زندگی در خفا، ماجراهایی برای اینجانب حادث شد که امت شریف را ازآن آگاه می‌کنم.

اولندش با ادامه ساخت سریال‌های ماوراءالطبیعه در صدا و سیما و به خصوص سریال 5 کیلومتر تا بهشت؛ بنده نیز به نوعی درگیر قصه شدم! چون جناب امیر حسین خان هر شب بعد از آنکه مامان و بابا پس از یک ساعت لالایی خواندن موفق به خواب کردن من می‌شدند سر و مر گنده در خواب من حاضر می‌شد و به پیر و پیغمبر و زمین و زمان قسم می‌خورد و می‌گفت: "ندا به خدا من دزد نیستم! من زندم به دادم برس! من تو پنج کیلومتری بهشتم" و از این حرفا! هرچی بهش می‌گفتم: ببخشید حضرت آقا! درسته که ما پوستمون لطیفه و کلا خوب موندیم! اما اینکه شما ما را با همشیره گرام ندا خانوم اشتباه بگیری واویلاست! بنده ناسلامتی قهرمان این مملکتم! تشریف ببرید خونه آقا همایون! یه دو کوچه پایین‌تر روبروی یه ساختمون سفید یک کفاش نشسته و کفشا رو واکس می‌زنه که البته ایشونم شب کار نیستن! اما قاعدتا اگه فردا خروس خون تشریف ببرید ایشون اونجا تشریف دارند! اگه از ایشون بپرسی خونه آقا همایون کجاست؟ یا میدونه و بهت میگه یا نمی‌دونه که هیچی از یه بنده خدا دیگه بپرس! اما بالا غیرتا خواب ما و زحمت بابا مامانو یخ نکن! اما کو گوش شنوا! فکر می‌کنید چرا امیر حسین خان کل ماه رمضنونو مشغول گفتن این جمله به ندا خانوم بود و اما کارش تا دم عید راه نیفتاد؟! چون یه شب در میون اشتباهی به خواب من میومد! تازشم یه شب که اومد ما راحت با مای ب‌بی خوابیده بودیم و ایشون تا خود صبح پشتش به ما بود و هی واسه خودش می‌گفت: من دزد نیستم!

دومندش: ملت فکر می‌کردند که ما این مدت از ترس چاقو و چاقوکشی جوونا تو خیابون و میون مردم نبودیم! نه عزیزم! به شدت تکذیب می‌کنم! اگه هم ترسی در میون بوده که ده قرآن در میون بوده، به خاطر گل وجود شماست که فردا پس فردا مملکت خالی از سکنه و قهرمان نامی نشه!

سومندش درسته که ما قهرمانیم! اما یادتون باشه ما اولش یه نی‌نی هستیم.

چهارمندش اینو نوشتیم که ملت از نگرانی بیان بیرون! اصل قصه‌ها بمونه واسه بعد! پس تا همون بعد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

مامان رادین
6 مهر 90 13:25
سلام به مامان وبابای آینده یه نی نی خوشبخت که همچین پدر و مادر خوش ذوقی داره.
وبلاگتونو خوندم و از مطالبتون بسیار لذت بردم و البته گاهی هم خودمو توی سختی هاتون شریک کردم.
از صمیم قلب برای شما و نی نی آیندتون آرزوی سلامتی میکنم و مطمئنم که پاسخ این عشق و صبر شما چیزی جز زیباترین لبخند خدا و البته در زمان مقررش نخواهد بود.
با اجازه لینک میکنم.
همیشه شاد باشید


ممنون از لطفتون. شما هم لینک شدید.
مامان حسنی
8 مهر 90 9:27
سلام چه عجب چشممون به وبلاگتون خشک شد کجایین بابا
خیلی کم کارشدین
چه کارکنم یک کم پرروهستم دیگه ولی واقعیتش دلم براتون تنگ شده بود ونگران بودم خداراشکردوباره اومدین:


ممننون مامان حسنی! راستش ماه مهر واسه بنده و سرکار خانوم ماه منظرم بوی کار وسر شلوغیه! شما به بزرگواری خودتون کم کاری ما رو نادیده بگیرید تا بعد! باور کنید ما ه م دلتنگ صفای این همراهانمون شدیم.
مامان مانی جون
8 مهر 90 13:33
ما که با این بهونه ها راضی نمیشیم و گول نمیخوریم
پس زود،تند،سریع برو سر اصل ماجرا


بابا بی‌خیال! حالا اینو داشته باشین، با اصل مطلب هم خدمت می‌رسیم.
نی نی توپولی
11 مهر 90 0:36



خودتون گلید!
مریم (مامان روشا)
11 مهر 90 16:55
سلام به مامان بابای مهربون ؟خوبید؟دلم براتون تنگ شده شما که بی خیال ما شدید ولی من هنوز به یادتونم
,•’``’•,•’``’•,
.’•,`’•,*,•’`,•’
....`’•,,•’`
-----------♥
---------♥
--------♥
-------♥
-----♥
---♥
--♥



شکسته نفسی می‌فرمایید ماما روشا! ما همیشه به یادتونیم و بهتونم سر می‌زنیم.
مامان پارسا جون
11 مهر 90 20:19



شما که بیشتر گلید!
مامان پارسا
12 مهر 90 1:23
سلام
خداروشکر که نسل پهلوانان و یلان ایرانی از ورطه ی انقراض خارج شد و مارا از این نگرانی بززززززززززرگ رهانید
بازم خدارو شکر که با آیدا اشتباهت نگرفته بووووووود
ولی غیبتت خیلی طولانی بود نی نی قهرمااااااان،این توضیحات کفایت نمیکنه هااااااااا


بابا شمام که شدین سرکار پرهام! یه کم رحم کنین! جبران می‌کنیم... خیلی دوستون داریم.....
مامان ماهان
12 مهر 90 8:57
همیشه خووووووووووووووش باشین


ما مخصلیم!
مامان عسل
14 مهر 90 15:34
حس ميکنم سرمون کلاه گذاشتي
مت منتظريييييييييييييييييييييييم


بابا خوش مرام موضوعو رسانه‌ای نکن! چه کلاهی؟ چه کشکی؟ بیشتر توضیح می‌دادی خللق‌الله هم بفهمند!
مامان مانی جون
16 مهر 90 18:37
بازم که نیستین
دیر میاین هاااااااااااااااااااااا


در خدمتیم و خدمت می‌رسیم!
نگين
17 مهر 90 10:08
سلام
فرخنده ميلاد باسعادت هشتمين ستاره آسمان امامت و ولايت امام مهرباني حضرت رضا عليه السلام رو به شما و خونواده محترمتون تبريك ميگم


ما بیشتر!
مامان علي خوشتيپ
17 مهر 90 19:52
با نام رضا به سينه گل بزنيد
با اشك به بارگاه او پل بزنيد
فرمود كه هر زمان گرفتار شديد
بر دامن ما دست توسل بزنيد
ميلاد امام رضا مبارك



ميلاد امام رضا بر شما هم مبارك!
نبات کوچولو
18 مهر 90 11:17
سلام
عیدتون مبارک
غولی بود به نام « گُنده بک » که همیشه مشغول اذیت کردن و دست انداختن مردم بود. یک روز پیرزنی را دید که از جنگل می گذشت. صدای رعد درآورد. پیرزن نترسید. به جای این که به طرف خانه بدود تا خیس نشود به طرف گُنده بک برگشت و گفت ...

برای خواندن قصه در 1000 لغت به وبلاگ نبات کوچولو سر بزنید

مترجم : صادق شهید ثالث

تصویرگر : ساناز کریمی طاری

منبع : ماهنامه نبات کوچولو - شماره 3 (گروه سنی 8 تا 12 سال - کودک)
صفحات 12الی 15


گفته باشم! این گنده بک شما حریف نی‌نی قهرمان مانمی‌شه!؟
مامان مانی جون
18 مهر 90 12:16
بابا این چه حرفیه منظورم این بود که دیر آپ میشین
دلمون تنگیده واستون


آخییییییییییییییی خیالک راحت شد! منو باش فکر کردم منم اختلاس کردم!!!
مامان آرین
18 مهر 90 20:46
به به چشممون به جمال نوشته های این نی نی قهرمان روشن شد . دلمون تنگ شده بود برای همگیتون .


ما بیشتر!
مامان اميرعلي
22 مهر 90 13:25
سلام گرم مارو هم پذيرا باشد از خوندن مطالب زيبايي كه نوشتيد خيلي لذت ميبريم معلومه كه اينكاره ايد اميدوارم كه لبخند از ته دل خدا زندگيتونو غرق در شادي كنه. با اجازه لينك ميزنم


ما هم همینطور! شما هم لینک شدید...
نی نی توپولی
22 مهر 90 15:11
ما هنوز منتظر پست جدیدیم... پس کجایید؟


به روی چشم! در خدمت همه هستیم!اندکی صبر سحر نزدیک است.
مامان مانی جون
24 مهر 90 17:31
ما دیگه نمیایم هر وقت آپ شدین خبر بدین


ok
نگين
28 مهر 90 13:25
سلام دوست خوبم
ميخواستم فقط سلام و عرض ادبي كرده باشم . اميدوارم كه هميشه خوشحال شاداب سرحال و سلامت باشين


ممنون از لطفتون! پاینده باشید.
مامان عسل
29 مهر 90 21:26
we are waitiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiing
منتظريمااااااااااااااااااااااااااااااااااا
راستي منم گلممممممممممممممممممممم؟



شما که خیلی گلید!
مامان هوراد
3 آبان 90 15:19
سلام مثل همیشه قلمتان عالی است و من واقعا از خواندنش لذت می برم ما وبلاگ شما را خانوادگی می خوانیم خوشحالم که حالتان خوبه ما دوستتان داریم برایتان آرزوی شادی می کنم
خداوند به قلبهای مهربان لبخند می زنه می دونم و اعتقاد دارم که به شما هم می زنه



مث همیشه کمپوت روحیه اید برای ما...
فریبا
4 آبان 90 9:59
موفق باشی عزیزم


ممنون خاه فریبا.
مامان ماهان عشق
7 آبان 90 14:00
سلام چه عجب


چیه؟ شماهم موش سرآشپزو دیدید که تعجب کردین!!
t
1 آذر 90 22:59
با سلام به شما دوست عزیز :تنها فرزند خانواده ای شیرازی بنام صبا8 ساله در مورخ 6/11/86 بنا به ابراز ناراحتی از سر درد نزد پزشک برده میشودو پس از انجام آزمایشات مختلف تا ساعت 3 بامداد مشخص می گردد دارای تومور مخچه میباشد و بصورت اورژانسی باید تحت عمل جراحی قرار گیرد در ت 9/11/86 اولین عمل برای کار گذاشتن شانت بر روی او انجام و در ت 13/11/86 عمل برداشتن تومور از روی مخچه انجام شد که پس از آن متاسفانه مشخص گردید .... لطفا به www.sabayepedar.net www.sabayepedar.com
مراجعه نمائید ودرصورت امکان به خاطر شرف و انسانیتتان اطلاع رسانی نموده و صدای مظلومیت این خانواده را جهت احقاق حقشان به گوش دیگران برسانید زیرا تا به حال این کودک مظلوم20بار عمل گردیده و در حال حاظر زندگی نباتی دارد و جلب اينكه پدرش بعد از فروش يكي از كليه هايش براي تامين زندگي به همه چيز متهم گرديده. ممنون از عواطف پاک و انسانیتان لطفا در صورت امکان جهت اطلاع رسانی به دوستان مطلبی را در وبلاگتان به این موضوع اختصاص دهید



خدا شفا بده ایشالا!