لبخند خدا نمایان شد!
اول سلام به همه! دوم یه سلام اختصاصی به همه اون مامان باباهای با صفایی که هی در خونمون تو فضای مجازی میاومدند و میدیدند که ما خونه نیستیم! خلاصه ببخشید و شرمنده گل روی همتون هستیم.
باور کنید اونقدر منتظر این فسقلی شدیم و نمیومد که دیگه کلافه شده بودیم و با این اوضاع بیریخت روحی تازه حال و هوای به روز کردن قصههای «نینی قهرمان» رو هم نداشتیم. گرچه هواداراش در ودروازه وبمونو از جا کندند که پس بقیش کو؟ بابا ناراحت نباشید! چون خدا حال و هوای نوشتنو یه بار دیگه به ما عطا کرد.
دیروز رفتیم سونوگرافی! آخه یه مدت بود که حس میکردیم که دیگه دو نفر نیسیتم و شدیم دو نفر و نصفی!! اما چون قبلنا دو بار نینی هامون تو همون هفتههای اول ناخواسته سقط میشدند و مار ور با غم دوریشون تنها میذاشتند! خیلی به این نصفه نینی هم خوشبین نبودیم و با اینکه میدونستیم خدا لبخندشو قسمت ما هم کرده اما دست نگه داشتیم تا چند هفته ازش بگذره تا بعد از رفع از هفتههای خطر پیش دکتر بریم و البته وقتی به مرکز سونوگرافی رفتیم هم دکتر حدادی و هم دکتر ناصری مامای نینی ما هم بهم تبریک گفتن و هم گفتن که هم خودم و هم نینی مون سالمه! تازشم نینی مون هفت هفتشه! ایشالا به لطف خدا هم سالم مسیاد و هم صالح میشه! ایشالا...
خدایا هزااااااااااااااااااار با مچکرم که ما رو هم لایق مامان بابا شدن دونستی! خدایا ازت ممنونم. سعی میکنم که برای حفظ این دسته گل خدایی از هیچ تلاشی دریغ نکنم.
خدایا منئنم که لبخندتو قسمت ما کردی!
خدااااااااااااااااااااااااایا دوستت دارم....