دو کلوم حرف حساب با نینی نیومده ما!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام. من یوسفم و به اتفاق همسر گلم تصمیم گرفتیم از همین امروز که بارقههایی از امید به یه مهمون در خانواده کوچیک اما صمیمی ما به وجود اومده براش یه نینی بلاگ مشت و با حال بزنیم. تازه ما تصمیم گرفتیم تا وقتی که خدا این لبخندشو به ما میبخشه، به هر شیوه که شده باهاش در ارتباط باشیم. امیدوارم که خدای بزرگ لبخندشو از ما دریغ نکنه! و این بار لبخندش یه قهقهه از ته دلش باشه که روشنایی خداییشو به زندگی گرم ما بیشتر بتابونه!
حالا میخوام همین اول پستی چند کلام با نینی نیومدم مرد و مردونه حرف بزنم!
نینی نیومده ما! سلام. راستش و من مامانی هنوز نمیدونیم که خدا تو رو به ما میبخشه یا نه؟ اما اینو میدونیم که از امروز نشانههایی رو دیدیم که حس میکنیم تو دسته گل میخوای مهمون ما بشی. من و مامانی گلت البته تصمیم کبرامونو گرفتیم که تا وقتی لگد نزنی(!) خیلی ذوق زده نشیم! تا اگه خدا خواست تو با اون لبخند زیبا و چهره ماهت پیشش بمونی و مهمون ما نشی؛ زیادی دلتنگت نشیم! پس اگه دیر به دیر برات نامه دادیم یه وقت دلگیر نشی! ببین بابایی؛ تو نامههای بعدیم بیشتر برات از همه چی میگیم! اما اینو بدون ما خیلی خوشحالیم که تو در روزی هدیه خدا به ما شدی که من میخواستم به مادرت برای روز معلم (که همین جا بهش تبریک میگم) کادو بدم. پس از خدای بزرگ خیلی ممنونم که کادوی این روز رو برام دو تا کرد! خیلی نوکریم آااااااااااااااای خدا جون!
* همین جا از شما دوستان عزیز و مامان، باباهای با صفا میخوام که برای اومدن لبخند خدا به زندگی گرممون دعا کنید! دعا کنید که لبخند خدا قسمت ما هم بشه!