یاسای ما، لبخند خدا

دفتر خاطرات نی‌نی قهرمان (قسمت پنجم)

1390/5/22 11:03
نویسنده : مامان و باباش
1,453 بازدید
اشتراک گذاری

اختصاصی لبخند خدا: این مطلب به صورت سریالی به قلم "بابای نی‌نی نیومده (لبخند خدا)" به رشته تحریر در می‌آید. بازپخش آن در هر جا و به هر صورت بدون ذکر منبع عرفا و شرعا حرام است و مستوجب بازپرداخت حق‌الناس به اضافه سودش در آن دنیاست. اگه طالب این همه دردسرید، خود دانید.

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

تاریخ: روز تولد یاشاره دیگه!

روز: نه اتفاقا چون مامان خانوم خیلی واسه اون لباس گیر داد شب شد. روز نبود

ساعت: مم که فکر می‌کنم کادوی خوبی نیست! من که یه بسته مای بی‌بی گرفتم! از اونا که چسب چیک چیک داره و تلویزیون تبلیغ اونو هی نشون میده! دریغ از تکرار سریال ویکتوریا!!

مکان: خونه یاشار اینا دیگه! ائونام همسایه اونوری انسی جون دوست جون جونی مامان جونه دیگه!

موقعیت: چقدر سوال می‌پرسی؟ اونوقت به ما بچه‌ها میگین فضول!

 

شرح داستان: بالاخره مامان پس از پروف زوری لباس اون دوست ندیدش که به تنش دوخته شده بود! فقط داشت خفه می‌شد تصمیم گرفت که از یکی از لباسای خودش استفاده کنه که فقط یه بار واسه تولد بابا niniweblog.com niniweblog.com پوشیده بود.

تصمیم کبری گرفته شد و سرانجام ما راهی محل تولد یاشار شدیم. niniweblog.com مامان همش اضطراب و استرس و از این چیزا که خانوما وقتی به میان یه تیم خانومای دیگه میرن، گرفته بود که من تو بغلش بهش دلگرمی دادم! نیشخند اما مامان وقتی متوجه این کار من شد گفت: واه واه وامونده چه بویی را انداخت و سپس در کمال محبت منو تحویل بابا داد. فرشته از این که می‌دیدم مامان و بابام واسه بغل کردن من لحظه شماری می‌کنند احساس غرور عجیبی داشتم. در راه به چند تا از مهمونای همون جشن برخوردیم که اونا این چند کیلومتر راه ناقابل رو با ماشین میومدن، این باعث شد که نی‌نی‌های بی‌تربیتشون که مث گوسفند عقب ماشین نشسته بودند به وضع ورزشکاری ما حسودیشون بشه و از حسودی زبونشونو واسه ما در بیارن! زبانزبان

بابا از خنده روده بر شده بود قهقهه و مامان هم همش قربون صدقه بابا می‌رفت و می‌گفت: صد بار بهت گفتم یه لکنته بهتر بگیر تا وقتی خواستیم بریم یه جایی اینجور ضایع نشیم! niniweblog.com

با هزار مکافات خودمونو به محل حادثه ببخشید به خونه یاشار اینا رسوندیم. فورا یه تیم از خانوما از جمله مامان یاشار و انسی جون خودشونو به مامان رسوندن و ما رو فراموش کردند. آخرین تصویری که از مامان داشتم این بود که رو به بابا کرد و جوری که فقط من بابا متوجه شیم گفت: تحویل بگیر آقا جون! لباس انسی جون از روی لباس عروس زن دوم شوهر وامونده ویکتوریا دوخته شده! niniweblog.com

من و بابا خودمون تحویل گرفتیم و به میان مردا رفتیم. بعد از چند دقیقه بحث مورد علاقه باباها هم شروع شد. این که کی خانوماشونو بپیچونند و برن صفا! البته وقتی نگاه یکی از خانوما به جمع آقایون گره می‌خورد همشون مث ما قهرمانا از کمر خم می‌شدند و عرض ادب می‌کردند. niniweblog.com در این میان من به جمع زیادی از نی‌نی‌های ننر نگاه می‌کردم که از جمله اونا یکی دو تا از همون زبون درازا که تو راه دیدیمیشون به چشم میومدند. niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

با یه ابهت مرحوم داداشییانه به میونشون رفتم. یاشار وسط اونا بود و مث قرطیا یه کلاه که عکس میکی ماوس روش بود رو سرش گرفته بود.  یکی دو تا خانوم نی‌نی ناز هم همون جا بودند که من بهشون عرض ادب کردم . niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com دور از چشم جمع یه ناخونک هم به کیک تولد که با توت فرنگی تزئین شده بود زدم. فکر کنم طعم موز یا آناناس یا شایدم نارنگی داشت!! بعد از یه مدت اصل قرطی بازی شروع شد و یکی از مامانا برق اتاقو خاموش کرد. همگی ترسیده بودیم. niniweblog.com niniweblog.com اون لحظه اوج ظرافت کار مامانا بود چون نشون دادن جوری مای بی‌بی‌های ما رو بستند که هیچ کس هیچ بویی از این دسته گل ما به مشامش نرسید. نیشخند یکی دو تا از اون ضعیفاش زدند زیز گریه و تو بغل ماماناشون آروم گرفتن. niniweblog.comniniweblog.com راستش اگه منم اسم نی‌نی قهرمان نبود جز این که می‌زدم زیر گریه جلسو رو هم به هم می‌ریختم. niniweblog.com خلاصه بعد از اون بابای یاشار یکی دو تا شمع روشن کرد و فشفشه‌ها رو هم دادن دست ما! چون خطر بود و خودشون جراتشو نداشتن این وظیفه رو به ما محول کردن. بعد شروع کردن به آواز خوندن:  niniweblog.com تولد تولد تولدت مبارک ... بیا شمعا رو فوت کن و از این حرفا!

 تعدادی از بچه جو گیر شدن و اون وسط کف میزدن و قر می‌دادند.  niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com منم به احترام یکی از نی‌نی‌ خانوما قاطیشون شدم. بعد دیدم که یکی دو نفر با دوربین و موبایل دارند عکس و فیلم می‌گرفتند. اون لحظه احساس نکردم که اگه فیلم و بلوتوثم پخش بشه چه مکافاتی داره اونم واسه منه قهرمان مردمی!!

جلسو با زدن یه لگد اساسی به میزی که کیک روش بود بهم ریختم تا آب رفته به جوی برگرده و آبروم جمع بشه! بعد تا تونستم صدای عنکر الاصواتم بلند کردم و زدم زیر گریه! niniweblog.com هیچ کدوم از سلاح‌هایی که میشه یه نی‌نی رو باهاش خفه کرد مث پستانک و شیشه شیر روم اثر نکرد. niniweblog.com حتی یکی از مامانا مادری کردو خواست شیرم بده اما حجب و حیام نذاشت! خلاصه به نیتم رسیدم و مامان بابا مجبور شدن وسط اون جلسه از همه معذرت بخوان و محل رو ترک کنند. گرچه در طول مسیر مامان با گفتن کلماتی که ادب حکم می‌کنه اونو بازپخش نکنم از شرمدگیم بیرون اومد. اما من راضی بودم که بیشتر از این بند آب ندادم تا فردا پس فردا تیتر روزنامه‌ها نشم... niniweblog.com

niniweblog.com

و این داستان ادامه دارد...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (51)

مامان مانی جون
20 مرداد 90 17:26
وای وای چه کارایی
بد آموزی داره ها
گفتم مانی جون نخونه


بی‌خیال! به لقمان گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از نی‌نی قهرمان!!
مامان امیرعلی
21 مرداد 90 10:18
خبلی باحال بود.کلی خندیدم.شما نویسنده این؟معرکه بود


شما چی فکر می‌کنین؟
shima
22 مرداد 90 1:03
khaste nabashid khili ghashang bood
مامان ماهان عشق ماشین
22 مرداد 90 10:42
سلام.خیلی کم پیدایید.


جای نگرانی نیست! خدمت رسیدیم.
خاله نی نی ناز
22 مرداد 90 17:17
salam khoshhal misham be maham sar bezanid
man o khahar zadam khoshhal mishim



ما هم خوشحال می‌شیم که به دوستان و نی‌نی‌های نازشون سر بزنیم! اما خاله مهربون شما که آدرس وبتونو نذاشتین؟! آخه کجا بیایم...
مامان امیرعلی
22 مرداد 90 22:54
_______♥█████████♥_______♥█████████♥ _____♥█████████████♥___♥███████████♥ ___♥█████████████████♥████♥________♥████♥ __♥████████████████████████♥___________♥███♥ _♥███████████████████████████♥__________♥███♥ ♥████████████████████████████████♥_____♥███♥ ♥█████████████████████████████████♥___♥███♥ ♥██████████████████████████████████♥_♥███♥ _♥██████████████████████████████████████♥ __♥████████████████████████████████████♥ ____♥████████████████████████████████♥ ______♥████████████████████████████♥ _________♥███████████████████████♥ ____________♥██████████████████♥ ______________♥█████████████♥ _________________♥████████♥ ___________________♥████♥ ____________________♥██♥ سلام....... آپ میباشیم
مامان پارسا جون
23 مرداد 90 16:59
سلام خیلی بامزه بود
فاطمه
24 مرداد 90 20:54
سلام مامان بابای منتظر،مرسی که بهمون سر میزنین،کاش توی این ماه قشنگ و مبارک خدا لبخندشو از هیشکی دریغ نکنه،مخصوصا شما که اینقدر لیاقت دارین،مرسی


ممنون از لطفتون! بابا آدرس وبتونو بنویسین که خدمت برسیم و لینکتون کنیم.
مامان آنیسا
25 مرداد 90 2:49
سلام
امیدوارم همیشه در کنارهم شادوسلامت باشین به ما هم سربزنین


سر هم زدیم و لینکتون هم کردیم. موفق باشید
مامان عسل
25 مرداد 90 7:59
بییییی نظییییییییییییییییییر بوووودعالییییییی بود
شما فوق العاده مینویسین


وااااااااااااااااای شما هم فوق العاده عالی تشویق می‌کنید! ممنون
مامان امیرعلی
25 مرداد 90 10:37
سلام .این نی نی قهرمان خیلی باحاله.بیاین عکسای آتلیه ام رو ببینید


تازه کجاشو دیدین! ما اومدیم و دیدیم! خدا خیرتون بده عجب نی‌نی وبیه برای خودش!
مامان علي
25 مرداد 90 10:55
سلام طاعات و عبادات قبول
خيلي قشنگ مينويسيد.من عاشق نوشته هاي طنزم
به ما هم سر بزنيد


منم عاشق مردمم، من دیگه مال خودم نیستم! من مال این مردمم و از این حرفا که نماینده‌ها نزدیک انتخابات میگن!!
مامان ماهان
26 مرداد 90 0:01
وااااااااای خیلی قشنگ مینویسین


ممنوووووووووووووووووووون مامانش که اینقدر محبت داری!
الی
27 مرداد 90 22:08
سلام همزبونا خوبید ؟
از لطفتون ممنونم که ژوان به معنی کسی که به ژوان میره ژوانم یعنی میعادگاه پس میشه کسی که میره میعادگه وقرار داره ودر واقع عاشق
وبه یه تعبیر دیگه معنی کوهنورد رو هم میده


مه‌منون خوشکی ئازیز! بو چونی منیش "کوهنورد" بوو. زور سوپاس.
مامان حسین
28 مرداد 90 11:47
سلام خوبین
جالب بود


ممنون! منتظر باشید می‌خوایم بیایم خونه مجازیتون!
مريم مامان درسا
29 مرداد 90 3:08
سلام
خيلي بامزه مينويسيد...


سلام! خیلی بامزه تعریف می‌کنید! خیلی ممنون!
مامان ماهان
30 مرداد 90 1:46
مریم (مامان روشا)
30 مرداد 90 1:57
سلام دوستام خوب هستید ببخشید که دیر به دیر میام پیشتون ولی همیشه به یادتون هستم


اختیار دارید! مامان روشا اینجا خونه خودته! هر وقت بیاید راست پاتونو بزارید رو چشم ما!
مامان حسنی
30 مرداد 90 23:10
سلام چه عجب منتظرتون بودم ولی گویا کامپیوترم خرابه وپیغامهام نمیرسه امیدوارم این به دستتون برسه
مثل همیشه عالی بود دست مریزادنی نی قهرمان نویسنده زبردستی هم هست
تواین شبای عزیزالتماس دعا


ممنون که چند بار تو زحمت افتادین تا ما و نی‌نی قهرمان رو شرمنده خودتون کنید! التماس دعای بیشتر!
مامان پارسا
31 مرداد 90 8:06
خیلی جالب بود ،ولی خدایی ما مامانا اینجوری هستیم؟یه ذره بیاندیش شما؟ اندیشیدی؟
ولی بیبینید استعداد فرزند ذکور رو از همون عنفوان فینگیلی بودن در ادای احترام به جنس ظریف و گاهی هم ...............
ایشالا که خدا یکی از زیباترین لبخنداشو قسمتتون کنه
به ما هم سر بزنین خوشحالمون میکنید فراوون


استغفرالله و اتوب علیه! من کی گفتم مامان نی‌نی‌های ناز اینجوریند! این شخصیت‌ها فرضیند. جای شما روی سر ماست. در مورد دعاتون هم خدا قسمت کنه و ممنون/
مامان یکتا
2 شهریور 90 10:56
سلام خوبی مثل همیشه عالی بود دستت درد نکنه مرسی
انشاالله خدا نصیبتون کنه


ممنون از شما! مثل همیشه شرمنده کردید. مرسی بابت دعاتون
مامان سهند
2 شهریور 90 13:18
سلام و صدسلام خیلی مطلب های قشنگی نوشته بودید راستش اول از همه نگاهم افتاد به دعاهایی که گفته بودید و سریع و از ته قلب همشو براتون کردم در ضمن از خدا میخوام همیشه شاد و سلامت در کنار هم خوش و خرم باشید. منتظر ادامه مطلبتون هستم به وبلاگ من هم سر بزنید خوشحال میشم با اجازتون لینکتون میکنم


سلام مامان سهند1 ممنون که مارا با دعاتون شرمنده ردید. پاینده باشید. شما هم لینک شدید.
مامان پارسا جون
3 شهریور 90 11:57
سلام خوبید؟



الهی شکر! هستیم! شما چطورید؟
سیمین
3 شهریور 90 15:03
سلام الهی خدا ی نی نی ناز بهتون بده عزیزم من لینکتون کردم دوست داشتی لینک کن عزیییییییییزم


الهی خدا از دهنت بشنوه! اما فکر کنم آدرس وبتو اشتباه نوشتی, چون باز نمی شه! دوباره بنویس تا هم بیایم و هم لینکت رو تایید کنیم.
نی نی توپولی
4 شهریور 90 2:29
مامان هوراد
6 شهریور 90 14:00
خیلی قشنگ بود شما نویسنده خوبی هستید و قلم خوبی دارید کم پیدایی دلمان براتون تنگ می شه
مامان آرین
7 شهریور 90 9:55
خاله جووووونی سلام ،مامان جونم آپ کرده ها اگه دوست داشتین بیاین
نگين
7 شهریور 90 10:33
استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان
مامان ماهان
8 شهریور 90 9:37
استشمام عطر خوش بوي عيد فطر از پنجره ملکوتي رمضان گواراي وجود پاکتان
محمد گیان
8 شهریور 90 10:51
صدای پای عید میآید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاکترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. عیدتان مبارک
مامان پارسا
9 شهریور 90 7:14
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت / صد شکر که این آمد و صدحیف که آن رفت . . . عیدتون مبارک
مامان آرین
9 شهریور 90 12:05
سلام عیدتون مبارک
مامان اميرعلي
11 شهریور 90 13:03
سلام وبلاگ خيلي جالبي درست كرديد مطالب زيبايي نوشتيد ما شما رو لينك كرديم خوشحال ميشيم شما هم مارو بلينكيد. لبخندو ببوسيد
مامان مانی جون
12 شهریور 90 18:00
قالب نو مبارک
خاله گلنار
16 شهریور 90 9:16
سلام عزیزم با معرفی یک مامان و نی نی دیگه به روزم ... قدم رو قالب وبلاگم بزارین و وب منو منور کنید
http://cyberkids.persianblog.ir/post/119/


چه ایده جالبی! موفق باشید.
مامان مانی جون
18 شهریور 90 18:48
ما آمدیم شما نبودین
ای بابا کجایین؟
نیستین؟
نمیاین؟
بریم؟
نیایم؟
آپ نمیشین؟
آپ شدین بگین
ما که مردیم بس سر زدیم و شما نبودین


بابا هستیم! دم پاییزه و مغازه یه کم شلوغه! جناب نی‌نی قهرمانم دم دستمون کمک می‌کنه1 اما همین جور فرصت می‌کنیم. شرمنده‌ایم به خدا! خدمت می‌رسیم.
مامان سهند
20 شهریور 90 19:55
خاله جونم یه خبر خوش دارم بدو بیا آپممممم


مبااااااااااااااااااارکه! بدین ما یه دوری باهاش بزنیم. راه دوری نمی‌ره.
مامان ماهان عشق ماشین
21 شهریور 90 15:33
مامان ماهان
22 شهریور 90 0:42
سلام خوبین


شما چطورین؟ ما که الحمدلله همه چیمون خوبه به جز دست به قلممون که مدتیه خشکیده!!
مامان ماهان
22 شهریور 90 0:43
سلام خوبیییین


خیلی ممنون! شما خوبین.
نگين
24 شهریور 90 10:03
سلام هدفم سر زدن به وبلاگتون و عرض ادب بود .اميدوارم كه هميشه سالم و سلامت باشيد .


ممنون از لطفتون!
مامان آرین
25 شهریور 90 4:09
دیگه نمیاین نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


چرا میایم. نگران نشید.......
مامان عسل
27 شهریور 90 10:44
تق تق تق
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین؟
مارو مشتاق نی نی قهرمان کردين و رفتين؟
منتظریییییییییییییییییییییییییییم


منتظر باشینو سرمون خلوت شد خدمت می‌رسیم. تازشم نی‌نی قهرمان دست بوس همه مشتاقاشم هست!
مامان ماهان
28 شهریور 90 23:45
سلااااااااااااااام بابا کجاییین


ما اینجاییم؟ شما کجایین! بابا اول مدرسه است و ما هم که شغل یکیمون معلمیه (شغل انبیاء) شغل اون یکیمون کمک به شغل معلمیه! نهم ن نمی‌گم خودتون بگید! شما بودید اصلا فرصت سر خاراندن پیدا می‌کردید.
مامان یکتا
29 شهریور 90 9:12
سلام مثل همیشه عالی بود دست گلت درد نکنه موفق باشی


مثل همیشه ممنون.
مامان آرین
30 شهریور 90 11:59
یه سوال دارم، اگه ممکنه به وبلاگ آرین برید و نظر بدین


اومدیم بازم میایم.
نگين
30 شهریور 90 16:36
سلام .قشنگترین آرزوی من زیباترین لبخند برای شماست . اميدوارم هميشه سالم و سر حال باشيد


ممنون خانومی از لطفت! پاینده باشید.
نی نی توپولی
1 مهر 90 14:14
سلام
دوست عزیز چطورید؟


قربووووووووووووون شما برم من!
نی نی توپولی
2 مهر 90 20:10
مثل همیشه عالی بود
موفق باشید


مثل همیشه ممنون.
مامان آرین
4 مهر 90 8:53
سلام ، خیلی ممنون که پیش ما میاین


خیلی ممنون! چوب کاری می‌فرمایین. وظیفه بود.
مامان مبین
19 تیر 92 22:37
سلام
وبتون خیلی عالیه من شما رو لینک کردم شما
هم لطفا مارا با نام مبین شازده کوچولوی ناز
لینک بفرمایید ضمنا ماجرای شما هم عین خود خودمه


ممنون از نظر شما. امیدوارم داستان افرادی چون ما و شما ختم بعه خیر بشه. شما لینک شدید.