دفتر خاطرات نینی قهرمان (قسمت دوم)
اختصاصی لبخند خدا: این مطلب به صورت سریالی به قلم "بابای نینی نیومده (لبخند خدا)" به رشته تحریر در میآید. بازپخش آن در هر جا و به هر صورت بدون ذکر منبع عرفا و شرعا حرام است و مستوجب بازپرداخت حقالناس به اضافه سودش در آن دنیاست. اگه طالب این همه دردسرید، خود دانید.
بازگشت نینی قهرمان
تاریخ: بازم که پرسیدی؟ بنویس دومین روز سال عام النینی!
روز: آها منظورت چند شنبه است؟ بنویس الانم نمیدونم!
ساعت: فکر کنم ویولت یا سواچه! الانه که نیگا میکنم میبینم سیکو پنجه!
مکان: من حیث مجموع و به جهت حضور انبوهی از عمو و عمه و خاله و دایی و بابا بزرگ و مادر بزرگ و بچههای بیتربیتی که به جای امضای هی لپم میکشند، باید منزل یکی از این هواداران نزدیکم باشه!!
موقعیت: چی میگه؟
شرح داستان: در مسیر ورزشگاهی (بیمارستان) که تو اون ضربه فنی شدم، اما چیزی از ارزشام کم نشد تا خونه که کلی راه بود حتی یه دقیقم پام به زمین نرسید! و همش رو سرو کول هوادارم بودم که مث این که قحطی وسیله بود! بیش از 5 نفر (راستی 5 تا چند تاست؟) سوار این ماشین شده بودند! و هی به دو نفر جلویی (قاعدتا باید مامان بابام باشند) میگفتند: واااااااای چقد نازه! دوست دارم بخورمش! وای مث این که گیر قبیله آدم خوارا افتادم! تازه فهمیدم چرا اون خانومه منو حموم داد؟!!
بعد که به خونه رسیدم دیدم خبر این مبارزه نابرابر چنان در دهر پیچیده که یه عالم دیگه از هوادارنم اونجا به صف شدن که با دیدن جمال من از خود بیخود گشته و آنچنان به من حمله کردند که معلوم نبود اگه بزرگترا نبودن فرداش روزنامهها چی مینوشتند؟! قهرمان نیامده رفت! سوء قصد به جان قهرمان مگس وزن بوکس و از این چیزا!
نمیدونم چی شد که بیاختیار احساس کردم ملت دارن مشکوک نیگام میکنند! همشون بینیشونو تیز کرده بودند و به هم نیگا میکردند که یه هو دیدم همشون دارن منو نیگا میکنند! که یکی از همون کسایی که تا یه دقیقه پیش برا این که منو بغل کنه از سر و کول همه بالا میرفت، داد زد: خربکاری کرده!
اولین بار بود که این حرفو میشنیدم. اما از اونجا که دیگه همه آروم شدن و ازم دور شدن فهمیدم خرابکاری یعنی که اونا فهمیدن اگه خشمگین بشم یه تنه حریف همه میشم. نمیدونم چرا مامان خانوم از این خشم من نترسید و حتی با علاقه زیادتر گفت: فدات شم از این به بعد خرابکاریاتو تو جمع نکن! حتما منظورش این بود که ای قدر خودمو خشمگین نشون ندم که همه ازم بترسن! ناسلامتی اون طفلکیها هوادار منن!
.............
من شیوه رفع و رجوع این خرابکاری رو نوشته بودم! اما فکر کنم هیئت نظارت بر دست نوشتههای نینیهای جهان اونو سانسور کرده!
بی خیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااال بعدا میگم بعد از اون خرابکاری چی شد. فقط دستم اومد اونایی که میخواستند منو بخورند با دیدن این خرابکاری میگفتند: پیف! اه ... اه!! نیم وجبی چی خورده؟! منم فهمیدم این نارفیقان که میبینی دور نینی! مگسانند دور شیرینی!!
(آقای کارگردان، درسته که من بچم! اما من که میدونم این مگس نیست!)
(ای آقا من که میدونم اینم مگس نیست! اما چیکار کنم چارهای نیست!)
تا بعد!